جواب درس سوم نگارش نهم

در این نوشته جدیدترین گام به گام درس ۳ نگارش نهم متوسطه اول با موضوع درس‌ «نوع زبان نوشته را انتخاب کنیم»‌ قرار گرفته‌ است که شامل جواب فعالیت های نگارشی، بررسی و داوری،‌ حکایت‌نگاری و درست نویسی می‌باشد. در ادامه با ما از بخش ‌پاسخ سوالات نگارش نهم همراه باشید.

جواب فعالیت های نگارشی صفحه ۳۹ نگارش نهم

نوع زبان نوشته‌‌های زیر را مشخص کنید.

پاسخ: 

جواب فعالیت های نگارشی صفحه ۳۹ نگارش نهم

پاسخ صفحه ۴۰ نگارش نهم

پاسخ: 

پاسخ صفحه ۴۰ نگارش نهم

جواب فعالیت صفحه ۴۱ نگارش نهم

◈◈ موضوعی را به دلخواه انتخاب کنید؛ یک بار به زبان «عادی» و بار دیگر به زبان «ادبی» درباره آن بنویسید.
(ما برای شما چند موضوع زیبا را آماده کرده‌ایم. از یکی موارد زیر استفاده کنید.)

پاسخ: 

نوشته عادی:
روزی به همراه خانواده به دامان طبیعت رفتیم. خانواده ما بسیار خوشحال بود. به کنار رودخانه زیبایی رفتیم و در آنجا صدای گنجشک­ها و آب چقدر لذت بخش بود. من در کنار درختان قدم می­زدم تا اینکه به رودخانه رسیدم.
صدای آب من را وسوسه کرد تا پای خود را در آن بگذارم. درست آن موقع که پای خود را در آب گذاشتم تمام وجودم را خوشحالی فرا گرفت.

نوشته ادبی:
روزی با خانواده به دامان طبیعت گام نهادم. طبیعت با ارزش ترین گوهر یکتای آدمی است. آدمی همواره باید کوشا و نگهدار درختان و رودخانه­ های باشکوه باشد. در دل جنگل گام می‌­نهادم تا به رودخانه ه­ای زلال رسیدم چقدر صدای آب چون موسیقی دل­ انگیزی زیبا بود. پاهای خود را در آب یخ نهادم. درست همان لحظه بود که اوج زیبای خدای را احساس کردم


زمستان

متن معمولی:  
من زمستان رو خیلی دوس دارم. هوا سرد میشه، برف یا بارون میباره، رفت و آمد سخت میشه اما همینجور که میدونم فصل زمستان هم مثل بقیه فصل‌ها نشانه ای از بزرگی خداست، آرامش میده به من.

وقتی زمستان میاد، هوا کلی صاف و پاک میشه. وقتی ابرها نیستن، ستاره‌ها توی شب برق میزنن و بهترین وقت واسه دیدن سیاره‌ها، ستاره‌ها و صور فلکی دیگه ست. بعضی‌ها بهار و تابستون رو دوست دارن و پاییز و زمستان رو خوششون نمیاد. ولی برام هر فصل نشونه‌ای از شاهکار طبیعت و آفریننده‌اش هستش. این طبیعت گوشه‌ای از قدرت خدای بزرگ است. پس خیلی خوبه که ما تو هر فصل با یه نگاه قدرشناس، لذت زیادی از زیبایی‌های اون ببریم.

متن ادبی:
من فصلی رو که زمین لباس سفید خودشو به تن می‌کنه دوست دارم. تو این فصل سنگ‌ها از سرما می‌لرزن و اشک شوق ابر‌ها مثل گلوله‌های آبی روی زمین می‌بارن و رفت و آمد و سخت می‌کنن. همه اینا نشون میده وجود آفریننده‌ی هستی لا‌ینتهاست. فصل سفید میاد و تاریکی‌ها رو از هوا محو می‌کنه. وقتی ابرها نبینیم، آسمان مثل چلچراغی روشن میشه. بعضی‌ها از فصلی که درختان موهای بلند و سرسبز دارن خوششون میاد، بعضی‌ها هم فصل خواب درختان رو دوست دارن. بازهم همه‌ی اینا نشونه‌هایی هستن از آفریننده‌ای ماهر و زبردست که این تصاویر رو به تابلوی طبیعت کشیده. پس چه خوب است که با چشم دل به این اثر زیبای خداوند نگاه کنیم و از آن لذت ببریم.


کتاب:

متن معمولی:
خواندن کتاب یه جور ورزش برا مغزته! حافظه رو قوی تر می‌کنه و وقت آزادمونو پر نمی‌کنه. کتاب راه درست رو نشون میده و از گمراهی‌هامون جلوگیری می‌کنه. پس باید بهش احترام بزاریم مثل یه دوست خوب و همیشه مراقبت کنیم.

متن ادبی:
دوست عزیزم، یار همیشگی، تو که در تاریکی و نادانی‌ها، نور را برای من روشن می‌کنی، راه راست را نشان می‌دهی و از گمراهی‌هایم پرهیز می‌کنی. تو کتاب، با دانش خود، قدرت خلاقیت، اعتماد به نفس و آرامش مرا افزایش می‌دهی. همیشه پیش من بمان، در سختی‌ها پشتیبان من باش، مانند کوهی سرسخت.


طبیعت:

متن معمولی:
دیروز با خانواده رفتیم یه جایی سرسبز و زیبا. خیلی خوشحال بودیم. کنار یه رودخانه نشسته بودیم، صدای گنجشک‌ها و آب چقدر آهنگ داشت! من می‌رفتم تو جنگل، تا رسیدم به رودخانه، صداش منو وسوسه کرد که پاهامو بشورم. دقیقا وقتی پامو گذاشتم تو آب، همه بدنم پر از خوشحالی شد.

متن ادبی:
به دامان طبیعت گام نهادم، همراه با خانواده‌ی عزیزم. طبیعت، گوهر ارزشمند هر انسانی است. باید همیشه مراقب درختان و رودخانه‌هایش باشیم. در دل جنگل قدم می‌زدم تا به رودخانه‌ای زلال رسیدم. صدای آب، مانند موسیقی دل‌انگیزی بود که جان را نوازش می‌کرد. پاهایم را در آب خنک نهادم، آن لحظه ای بود که اوج زیبایی و رحمت خدا را احساس کردم.

جواب نتیجه برسی و داوری صفحه ۴۲ نگارش نهم

◈◈◈ به نوشته دوستانتان با دقت گوش دهید و آن را بر اساس معیارهای زیر، ارزیابی کنید. نتیجه ارزیابی خود را بنویسید.

جواب نتیجه برسی و داوری صفحه ۴۲ نگارش نهم

پاسخ: 

دوست من پیش نویس خوبی برای نوشته خود داشت. همچنین از نظر رعایت اصول نگارشی کاملا دقیق است. در متن هیچ گونه غلط املایی یا دستخط نامرتب مشاهده نشد. دوست من به خوبی از زبان عادی استفاده کرده و نوشته اش برای خواننده کاملا قابل فهم و روان است. جریان فکری نوشته پیوسته و منطقی دنبال می‌شود. نوشته دوست من برای خواننده بسیار قابل فهم و جذاب است.

جواب درست نویسی صفحه ۴۳ نگارش نهم

جمله‌های زیر را ویرایش کنید:

🔷 خوبیت دارد، کتاب مفید را بعد از خواندن، به دیگران هدیه کنیم.
پاسخ: خوب است کتاب مفید را بعد از خواندن، به دیگران هدیه کنیم.

🔷 ایرانیت برای تک تک ما، مایه غرور و افتخار است.
پاسخ: ایرانی بودن برای تک تک ما مایه غرور و افتخار است.

جواب مثل نویسی صفحه ۴۴ نگارش نهم

 مثل زیر را به زبان ساده، بازآفرینی کنید.

کوه به کوه نمی‌رسد ولی آدم به آدم می‌رسد.

پاسخ: 

آری، این چنین است. دراین جهان هر نیکی و بدی‌ای‌ که به هم‌نوعان خویش بکنیم، باز به خودمان برمیگردد. تصور کنید چرخ و فلک را؛ دنیا نیز همین‌گونه است. دارای فراز و فرود، بالا و پایین است، اما دائماً درحال گردش است.

دل را بشکنی یا شاد کنی، مهربانی‌ روا یا ظلم روا کنی، بخشنده باشی یا بخیل، آنگاه نتیجه را می‌بینی که تو هستی.
مهربانی‌کن، بخشنده باش، دوستانت را ببخش و هیچ مظلومی‌ را به اشک نریز. به کسی که هرگز محبت‌ نکرده است طعم مهربانی و عشق را بچشان. اگر زمین گرد بود، آنکه آرامش‌خواهد یافت تو هستی.

اگر اشک مظلومی‌ را ریختی و دل شکستی و بدی کردی، بی‌شک فردا جواب ستم‌هایت به دیگران را خواهد داد. آنگاه یقین می‌یابی که بازتاب کارهایت را خواهی دید.

با دنیا آشتی کن و لبخند بزن. قطعا سبب می‌شود که خوبی‌ را سرلوح زندگی خود کنی و به دیگران مهر بورزی تا مهربانی ببینی و در زندگی‌تان مشاهده کنی.


پاسخی دیگر:  

در این روزگار ناسازگار و نامراد، دو بازرگان کهنه‌ کار و سرد و گرم چشیده بودند که همکاری و دوستی آنها بین مردم ضرب المثل بود. یکی از آنها شنبه نام داشت و دیگری جمعه. روزی شنبه همه دارایی‌اش را به کالا تبدیل کرد و بار کشتی را برای فروش در سرزمین‌های دور بار کرد. اما از قضا، طوفان درگرفت و کشتی شنبه با دارایی‌اش از بین رفت و او بدبخت و بیچاره شد.

نزد دوستش جمعه آمد و از او خواست تا مبلغی را به او قرض بدهد تا دوباره بتواند به تجارت بپردازد. اما جمعه در پاسخ گفت که اگر تاجر بودی، همه دارایی خود را جمع نمی‌کردی که به یک باره آن را از دست بدهی و شنبه را از خود دور کنی.

مدتی گذشت و شنبه با تلاش بسیار، مقام و شوکت پیشین خود را بازیافت. روزی جمعه نادم و دلخسته پیش شنبه آمد و گفت: «پس از بیرون کردن تو، دزد به انبار من دستبرد زد و الان چیزی ندارم جز حسرت و ندامت؛ از تو کمک می‌خواهم.» شنبه پاسخ داد: «شنبه به جمعه نمی‌رسد، همان‌گونه که کوه به کوه نمی‌رسد. اما آدمی به آدم می‌رسد. اگر در گذشته دزد نبود یا دزدی نبود، ممکن بود حالا من در این مشکل باشم و از تو کمک بخواهم».


پاسخی دیگر: 

در مدرسه، یکی از همکلاسی‌هایم من را بسیار اذیت می‌کرد. او همیشه به من نگاه تمسخرآمیزی می‌ریخت و هر وقت که بیسکویت خود را می‌خوردم، تکه‌ای از آن روی لباسم می‌ریخت و با دست مرا به همه نشان می‌داد. اما هر چقدر تلاش می‌کردم، نمی‌شد این اتفاق نیفتد.

تا اینکه سال‌ها بعد از آن ماجرا، من او را در خیابان دیدم که دست فروشی می‌کند. خیلی ناراحت شدم ولی مثل او نتوانستم به او بخندم و فقط این ضرب المثل به یادم آمد که: «کوه به کوه نمی‌رسد اما آدم به آدم می‌رسد». گمان کردم که شاید حالا او نیز مانند من، فهمیده است که چگونه زندگی پیش میرود.

این جمله به ذهنم خطور کرد که ما دو نفر هر روزه با همدیگر روبه رو می‌شویم و انتظار آن را نداریم. ممکن است امروز او در وضعیت سخت‌تری باشد، اما فردا شاید او از من بهتر زندگی کند و اگر ما نتوانستیم در گذشته به یکدیگر کمک کنیم یا خوشحالمان نشود، بازهم ممکن است در آینده با یکدیگر روبه رو شویم و فرصت دوباره برای بهبود رابطه‌مان بیاید.


پاسخی دیگر: 

روزگاری در شهری مردی به نام مهدی همراه با همسرش زندگی می‌کردند که وضع مالی خوبی هم نداشتند. یک روز که مهدی از سر کار به خانه آمده بود، ناگهان زنگ در خانه‌شان زده شد و وقتی در را باز کرد، همسایه‌اش را دید که پس از احوالپرسی او را به خانه دعوت کرد. همسایه می‌خواست وام بگیرد و دنبال ضامن بود و از مهدی خواست که ضامن او شود. مهدی قبول کرد و فردای آن روز همراه با همسایه‌اش به بانک رفتند. پس از انجام کارها، همسایه موفق به دریافت وام با ضمانت مهدی شد.

سه چهار ماهی گذشت که مهدی از همسرش پرسید: چند روزی است که همسایه را ندیده‌ام، از او خبر دارید؟ همسرش گفت: نه او را ندیدم. یک ماه گذشت و از طرف بانک با مهدی تماس گرفتند و به او گفتند که آقای محمدی که همسایه‌اش است قسط وام خود را پرداخت نکرده است و شما که ضامن او شدید باید قسط وام را بپردازید.

مهدی هم که وضع مالی خوب نداشت، مجبور شد خانه‌اش را بفروشد و قسط وام را بپردازد. چند سال گذشت، یک روز باقر و همسرش به بیمارستان برای ملاقات یکی از اقوامشان رفتند. آقای محمدی را دیدند که پشت در اتاق عمل ایستاده و گریه می‌کند. باقر جلو رفت و از او علت را جویا شد.

وقتی آقای محمدی باقر را دید، با گریه به سمتش آمد و او را بغل کرد و گفت: از وقتی که از محله شما رفته‌ایم همسرم ناراحتی قلبی پیدا کرده است و الان هم دکتر دارد او را عمل می‌کند و احتمال زنده ماندنش کم است. مرا ببخشید مجبور بودم که آن کار را با شما انجام دهم، قول میدهم اشتباهم را جبران کنم.

پس از یک ساعت، دکتر از اتاق عمل بیرون آمد و خبر داد که عمل موفقیت آمیز بوده است و حال همسر آقای محمدی خوب است. آقای محمدی باقر و همسرش را به بانک برد و پول آن‌ها به حسابشان واریز کرد، و از آنها طلب بخشش نمود. باقر و همسرش آنها را بخشیدند و از آن پس دوباره با هم رفت و آمد کردند.

از قدیم گفته‌اند: «کوه به کوه نمی‌رسد اما آدم به آدم می‌رسد». این جمله نشان می‌دهد که هر کسی در زندگی خود ممکن است مشکلاتی را تجربه کند، اما انسان‌ها با یکدیگر ارتباط دارند و ممکن است در آینده فرصتی برای جبران اشتباهات گذشته پیدا کنند.

سخن پایانی

اگر سوالی درباره جواب درس ۳ نگارش پایه‌ نهم متوسطه اول با موضوع درس««نوع زبان نوشته را انتخاب کنیم»» دارید آن را از قسمت نظرات بپرسید. تیم معلمان ما در اولین فرصت شما را راهنمایی می‌کنند.

جواب درس دوم نگارش نهم
جواب درس چهارم نگارش نهم
📝 نمونه سوالات پایه نهم متوسطه اول

توجه: دانش‌آموزان عزیز شما می‌توانید برای دسترسی آسان‌تر به مطالب درسی عبارت «سوییتی بلاگ» را در انتهای مطلب مورد نظر خود سرچ(جست و جو) کنید.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *