جواب درس سوم فارسی هشتم
در این نوشته جدیدترین گام به گام درس ۳ فارسی هشتم متوسطه اول با موضوع درس «ارمغان ایران» قرار گرفته است که شامل جواب گفت و گو و فعالیت نوشتاری و معنی کلمات میباشد. در ادامه با ما از بخش پاسخ سوالات فارسی هشتم همراه باشید.
جواب خودارزیابی صفحه ۳۳ فارسی هشتم
۱- برترین و گرامیترین ارمغان «ایران» به دیگر سرزمینها چیست؟
پاسخ: اندیشه، خرد، فرهنگ، تاریخ کهن و تمدن فوق العاده ایران
۲- دو تَن از دلیران و پهلوانان نامدار ایرانی را نام ببرید که برای سربلندی ایران کوشیدهاند.
پاسخ: امیر کبیر و شهید باکری و شهید چمران
۳- به نظر شما چگونه میتوان از فرهنگ و ادب فارسی پاسداری کرد؟
پاسخ:
۱- با حفظ ارزشهای فرهنگی و انتقال آن به نسلهای آینده
۲- اجرای عملی فرهنگ و ادب فارسی
۳- آموزش، یاددهی و یادگیری آنها
۴- شناساندن آن به دیگر ملل و…
جواب گفت و گو صفحه ۳۳ فارسی هشتم
۱- شعری از فردوسی، درباره عظمت و بزرگی ایران بیابید و در کلاس بخوانید.
پاسخ:
ندانی که ایران نشست منست/ جهان سر به سر زیر دست ِ منست
هنر نزد ایرانیان است و بس/ ندادند شیر ژیان را بکس
همه یک دلانند یـزدان شناس/ به نیکی ندارند از بدهراس
دریغ است ایران که ویران شود/ کنام پلنگان و شیران شود
چـو ایران نباشد تن من مباد/ در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه روی یکسر بجنگ آوریم/ جهان بر بداندیـش تنگ آوریم
همه سر بسر تن به کشتن دهیم/ به از آنکه کشور به دشمن دهـیم
چنین گفت موبد که مرد بنام/ به از زنده دشمن بر او شاد کام
اگر کُشت خواهد تو را روزگار/ چه نیکو تر از مرگ در کار زا
۲- درباره تکرار حرف و نقش آن در بیت زیر، گفت و گو کنید.
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است *** باد خنک از جانب خوارزم، وزان است
پاسخ:
تکرار حرف «خ»
این تکرار یاد آور صدای ریزش و خرد شدن برگها و همچنین یاد آور صدای خش خش برگها در فصل پاییز است. این تکرار، موسیقی درونی شعر را میسازد و ما را با شاعر هم نوا میکند و به دریافت معنی شعر کمک مینماید.
جواب فعالیتهای نوشتاری صفحه ۳۴ فارسی هشتم
۱- غلطهای املایی را در عبارتهای زیر بیابید و اصلاح کنید.
الف) ایران، این خواستگاه بخردان، حتی دشمنان به کین و دل چرکین را در برابر شکوه خود به زانو در میآورد.
خواستگاه: خاستگاه
حتی: حتّی
ب) فرزندم، تویی که فرّ و فروق ایران را بدان بازخواهی گرداند و چشم جهانیان را به خیرهگی خواهی کشاند.
فروق: فروغ
خیره گی: خیرگی
پ) دل از هرگونه آلایش و گمان درباره خویش بپیرای و یزدان پاک را سپاس بگذار.
سپاس بگذار: سپاس بگزار
۲- واژههای جمع را به مفرد و کلمههای مفرد را به جمع تبدیل کنید.
پاسخ:
آزادگان: آزاده | ارمغان: ارمغانها |
یَلان: یَل | ادب: آداب |
۳- در متن درس، دو جمله بیابید که در آنها «تکرار حروف» به موسیقی کلام افزوده است.
پاسخ:
۱- ایرانیان به دیگر مردمان پیوسته به مردی و دانایی رفتار می کرده اند. چشم جهان را به خیرگی خواهد کشاند و تیرگی ناخویشتن شناسی و از خود بیگانگی را خواهی زدود.
۲- آن است که کشور ما همیشه سرزمین سپند، فر و فروغ و فرزانگی و فرهیختگی بوده است.
۴- مفهوم کلّی عبارت زیر را بنویسید.
پاسخ:
«تویی که در این روزگار، چشم و چراغ ایرانی و بهار آفرین باغ ایران».
ایران، ای سرزمین نیاکان و پدرانم تو را به اندازهی کوههای سرفراز دماوند و سبلان و سهند تفتان و الوند میستایم و به اندازه چشمه ساران پرشکوهت محبت جاری میکنیم. ایران، ای سرزمین بهار جاویدان، هنر و فرهنگ را با تمام وجودم حفظ میکنم و به نسلهای بعدی میسپارم.
معنی کلمات درس سوم فارسی هشتم
بس | بسیار |
کهن | قدیمی |
دیری | زمان طولانی |
درازنای | طول |
لیک | اما |
بر می کشد | بالا می رود |
سپند | پاکی |
فر | شکوه |
فرزانگی | دانایی |
فرهیختگی | علم آموختگی |
داد | عدالت |
آزادگان | جوانمرد |
تیره رای | بد فکر |
ارجمند | با ارزش |
خرد | عقل و دانایی |
خامه | قلم |
پیراسته | پاک شده |
آلایش | کثیفی |
پلشتی | ناپاکی |
ددی | وحشیگری |
بخرد | دانا |
روشن رایان | روش فکران |
گرد | پهلوان |
یلان | پهلوانان |
پر دل | شجاع |
نامدار | مشهور |
مینازیم | افتخار میکنیم |
همگنان | هم نوعان |
سر بر میافرازیم | افتخار میکنیم |
بن جان | ته دل |
تبار | نژاد |
نژاده | اصیل |
تابناک | روشن |
پر فروغ | تابناک |
نستوه | خستگی ناپذیر |
بسنده | کافی |
گرانی | سنگینی |
ستبر | قوی |
دریغ نورزد | کوتاهی نکند |
خیرگی | تعجب |
بهروزی | روز خوب |
زدود | پاک کرد |
هان و هان | بدان و آگاه باش |
خوار مدار | پست و فرومایه نکن |
برهان | آزاد کن |
بیشه | دشت سر سبز |
بپوی | جستجو کن |
برگزید | انتخاب کرد |
بیگزند | بدون آسیب |
معنی شعر صفحه ۲۹ فارسی هشتم
سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را / اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد
معنی: وقتی که برگ های غنچه را در کنار یکدیگر دیدم ، به یاد جمع دوستان صمیمی و یک دل خودم افتادم.
واژههای مهم:
اجتماع: جمع شدن – صمیمی.
آرایههای ادبی:
سربه هم آورده: کنایه از در کنار هم قرار گرفتن و جمع شدن
یکدل: کنایه از صمیمی بودن
بین برگ و غنچه: مراعات نظیر
در بیت، تشبیه پنهان وجود دارد زیرا شاعر با دیدن اجتماع برگهای غنچه به یاد دوستان صمیمی افتاده است.
دانش زبانی:
برگهای غنچه: مفعول
دوستان یکدل: ترکیب وصفی
معنی شعر صفحه ۳۰ فارسی هشتم
فرزندم! هوشمندِ دلبندم! ایران، سرزمین ما، سرزمینی است بس کهن که دیری درازنای تاریخ خویش، بزرگترین و آبادترین کشور جهان بوده است، لیک آنچه ایران ما را از دیگر کشورهای نیرومند جهان، جدا میدارد و برمیکشد، آن است که کشور ما همواره سرزمین سپندِ فرّ و فروغ و فرزانگی و فرهیختگی بوده است.
معنی: ای فرزند من! باهوش و محبوب من ایران سرزمین ما سرزمینی است بسیار قدیمی که در طول تاریخ خود بزرگترین و آباد ترین کشور جهان بوده است؛ ولی آنچه ایران ما را از دیگر کشورهای نیرومند جهان جدا میکند و بالا میبرد این است که کشور ما همواره سرزمین مقدس و با شکوه و خردمندانه و علم آموزی بوده است.
واژههای مهم:
دلبند: عزیز و گرامی
بس کهن: بسیار قدیمی
در درازنای: در طول
لیک: لیکن، ولی
بر میکشد: بالا میبرد
سپند: پاک و مقدس
فز: شکوه
فروغ: روشنایی
فرزانگی: دانایی
فرهیختگی: ادب آموختگی، تربیتشدگی.
آرایههای ادبی:
فرزندم (منادا) حرف ندا محذوف است (ای)
سرزمین ما (بدل) برای ایران
بزرگترین ، آباد ترین (صفت عالی)
سپند و فر و فروغ و فرزانگی و فرهیختگی (مراعات النظیر) و واج آرای حرف (و)
دانش زبانی:
فرزندم، دلبندم (مضاف و مضاف الیه) ترکیب اضافی
سرزمین ما ترکیب اضافی بوده است (ماضی نقلی)
ایرانیان با دیگر مردمان، پیوسته به مردی و داد و دانایی رفتار میکردهاند. بیهوده نیست که سرزمین ما را «ایران» مینامند که به معنی سرزمین آزادگان است و آزادزادگان.
معنی: ایرانیان با دیگر مردمان همواره به مرد بودن و عدالت و خردمندی رفتار میکرده است ؛ بیهوده نیست که سرزمین ما را (ایران) مینامند که به معنی سرزمین جوان مردان است و جوان مردانی که آزاد به دنیا آمدهاند.
واژههای مهم:
مردی: مردانگی
داد: عدالت
آزادگان: جوانمردان
آزاد زادگان: کسانی که از مادر، آزاد و جوانمرد زاده شده اند.
آرایههای ادبی:
داد و دانایی (مراعات النظیر) و واج آرایی حرف (د)
آزادگان است (مسند و فعل اسنادی) آزاد زادگان است که فعل است حذف شده و مسند و فعل اسنادی است.
دانش زبانی:
ایرانیان (مشتق)
داد به معنی عدالت هم خانواده عدل و هم معنی دادگری
آزادگان (مشتق)
آزاد زادگان (مشتق مرکب)
دشمنان تیرهرای و خیرهروی ما نیز به ناچار، این سرزمین را بدین نام سپند و ارجمند مینامند و ایرانیان را به پاس آزادگیشان، میستایند. بدینسان برترین و گرامیترین ارمغان ایران به دیگر سرزمینها، اندیشه و خرد و فرهنگ بوده است.
معنی: دشمنان بدخواه و بداندیش و گستاخ ما نیز به ناچار این سرزمین را به این نام مقدس و ارجمند مینامند و ایرانیان را به علت آزاد مردیشان ستایش میکنند. به این شکل بهترین و عالی ترین سوغات ایران به دیگر سرزمینها، علم و خرد و فرهنگ بوده است.
واژههای مهم:
تیرهرای: کسی که اندیشه بد در سر دارد.
خیرهروی: بیشرم و بیحیا، گستاخ
سپند: مقدس، پاک
به پاس: به خاطر
ارمغان: هدیه
آرایههای ادبی:
دشمنان تیره رای (موصوف و صفت) خیره روی (صفت دوم) بهواسطه (و) حرف ربط نقش قبل خود را میگیرد.
سپند و ارجمند (مراعات النظیر و مترادف)
برترین و گرمیترین (صفت عالی)
اندیشه و خرد و فرهنگ (مراعات النظیر)
دانش زبانی:
تیره رای و خیره روی (مرکب)
سپند (ساده)
ارجمند (مشتق)
میستایند (مضارع اخباری) برترین و گرامیترین ارمغان ایران (گروه اسمی و ارمغان هسته همراه با وابسته پیشین که صفت عالی است و وابسته پسین که مضاف الیه میباشد)
بوده است (ماضی نقلی)
معنی شعر صفحه ۳۱ فارسی هشتم
🔹 گرامیَم! میدانی که برترین و استوارترین ستایش آن است که بر زبان و خامه دشمن، روان میشود؛
زیرا ستایشی است پیراسته از هر آلایش. دشمنی که جز زشتی و پلشتی و کاستی و ناراستی و ددی و بدی نمیتواند و نمیخواهد دید؛ هنگامی که ایران و ایرانی را میستاید، ناچار گردیده است که در برابر بزرگی و والایی این دو، سر فرود آورد و زبان به ستایش بگشاید.
معنی: ای فرزند گرامی من میدانی که بهترین و پابرجا ترین ستایش آن است که بر زبان و قلم دشمن جاری میشود ؛
ستایشی است که از هر گونه آلودگی پاکیزه است. دشمنی که به جز زشتی و ناپاکی و کم کاری و نادرستی و وحشی گری و بدی نمیخواهد و نمیخواهد ببیند؛ هنگامی که ایران و ایرانی را تقدیری میکند از روی ناچاری این کار را انجام میدهد که در برابر بزرگی و ارجمندی این دو سر تعظیم فرود می آورد و اقرار به ستایش میکند.
واژههای مهم:
خامه: قلم
پیراسته: پاک شده
آلایش: آلودگی
پلشتی: ناپاکی
ددی: وحشیگری
والایی: بزرگی.
آرایههای ادبی:
گرامیم (منادا)
زبان و خامه (مراعات النظیر)
زشتی و پلشتی و کاستی و ناراستی و ددی و بدی (مترادف و مراعات النظیر) واج آرایی حرف (ی) و (-ُ)
سر فرود آوردن (کنایه از تعظیم کردن)
زبان به ستایش بگشاید (کنایه از اقرار کردن)
دانش زبانی:
برترین و استوار ترین (صفت عالی)
میدانی (مضارع اخباری)
آلایش (مشتق)
🔹 آری، میهن شکوهمند ما، این خاستگاه بخردان و دانایان و روشنرایان، این کانون روشنی و راستی، این کشور مردان گُرد، یلانِ پُردل، دلیران و شیران، پهلوانانی نامدار، سرزمینی است که ما بدان مینازیم و سر از همگنان برمیافرازیم.
معنی: بله میهن شکوهمند ما، این محل پیدایش خردمندان و دانایان و روشنفکران، این مرکز روشنی و راستی این کشور مردان نیرومند، یلان دلیر، دلیران و شیران، پهلوانانی نامدار، سرزمینی است که ما به آن افتخار میکنیم و سرمان را بالا نگه میداریم.
واژههای مهم:
خاستگاه: منشأ
بخردان: صاحبان عقل و خرد
گرد: پهلوان
یلان پردل: پهلوانان شجاع
همگنان: همه، همگی، جمع همگن
کانون: مرکز.
آرایههای ادبی:
بخردان و دانایان و روشن رایان (مراعات النظیر و مترادف)
مردان گرد ، یلان پر دل ، دلیران و شیران ، پهلوانانی نامدار (مراعات النظیر و مترادف)
آرایههای ادبی:
شکوهمند (مشتق)
آری (شبه جمله)
روشن رایان (صفت جانشین اسم)
مردان گرد ، یلان پردل (موصوف و صفت)
همگنان (مشتق)
بر می افرازیم (فعل پیشوندی)
فرزندم! من میدانم و بیگمانم که تو ایران را از بُن جان، دوست میداری؛ زیرا تو از تبار ایرانیانِ نژاده و آزاده هستی؛ از آن پاکان که جانشان از مهر ایران، تابناک است و دلشان به نام و یاد ایران میتپد؛ از آن دانادلان خویشتن شناس که اکنونِ ایران را به گذشته پرفروغ آن میپیوندد. تو از آن آزاد اندیشانی هستی که پایدار و نستوه، استوار چون کوه، میکوشند که آن گروه از ایرانیان را که از خویش بیگانه شدهاند، به خویشتن بازآورند و به خود بشناسانند.
معنی: ای فرزندمن ، من می دانم و شکی ندارم که تو ایران را از ته قلبم دوست دارم زیرا تو از ایرانیان اصیل و بانژاد و جوانمرد هستی ؛ از آن پاک نهادان که روح و روانشان از مهر ایران روشن است و دلشان به نام و یاد ایران می تپد و عاشق ایران هستند ؛ از آن آدم های عاقل و دانا که اکنون ایران را به گذشته ی روشن آن متصل می کند. تو از آن روشن فکران هستی که استوار و خستگی ناپذیر مانند کوه می کوشند که آن گروه از ایرانیان را که از خود بیگانه شده اند به خود باز گردانند و اصالت خود را بشناسند.
واژههای مهم:
از بُن جان: از عمق دل، از صمیم جان، با تمام وجود
تبار: نزاد
نژاده: اصیل
آزاده: جوانمرد
تابناک: روشن، درخشان
نستوه: خستگی ناپذیر
بازآورند: برگردانند.
آرایههای ادبی:
فرزندم (منادا)
نژاده و آزاده (مترادف و مراعات النظیر)
یاد ایران میتپد (کنایه از عاشق شدن)
تو استوار چون کوه (تشبیه)
دانش زبانی:
دوست میداری (مضارع اخباری)
باز آورند (فعل پیشوندی) تابناک است (مسند و فعل اسنادی)
نژاده و آزاده (صفت نسبی)
🔹 ای فرزندم! مرا کمترین گمانی در آن نیست که تو ایران را دوست میداری؛ لیک دوست داشتن، بسنده نیست؛ ایران را میباید شناخت تا بتوان آن را بدان سان که شایسته است و سزاوار، به دیگران شناساند. این، باری است که بر دوش تو نهاده شده است؛
معنی: ای فرزند من، در من کمترین شکی هم وجود ندارد که تو ایران را دوست داری ولی دوست داشتن کافی نیست بلکه ایران را باید شناخت تا بتوانی آن را آنگونه که شایسته است بر دیگران معرفی کنی. این مسئولیتی است که بر عهده تو قرار داده اند.
واژههای مهم:
بسنده: کافی
سزاوار: شایسته
بدانسان: بدان گونه
شایسته: برازنده
ستبر: تناور، تنومند
آرایههای ادبی:
ای فرزندم (ندا و منادا)
میباید (قید تاکید)
شایسته و سزاوار (مترادف) بردوش نهادن (کنایه از دادن مسئولیت به کسی)
دانش زبانی:
نیست (وجود ندارد) فعل غیر ربطی
مرا (برای من) که (من) متمم است.
معنی شعر صفحه ۳۲ فارسی هشتم
باری به گرانی دماوند که هر پشت را خُرد میکند و درهم میشکند، مگر پشت ستبر و سُتوار و نیرومند فرزند ایران که تویی!
معنی: مسئولیتی به سنگینی کوه دماوند که هر پشتی را خم میکند و درهم میشکند، مگر کمر محکم و استوار و نیرومند فرزند ایران که تو هستی.
واژههای مهم:
باری به گرانی دماوند: گران یعنی سنگین
پشت: کمر
ستبر: دراینجا به معنای محکم است.
ستوار: مخفف استوار
آرایههای ادبی:
پشت خرد کردن (کنایه از شکست خوردن)
باری به گرانی دماوند (تشبیه گرانی وجه شبه و باری مشبه و دماوند مشبه به)
باری کنایه از سنگینی
ستبر و ستوار (مترادف)
دانش زبانی:
فرزند ایران (ترکیب اضافی)
تویی (تو هستی) مسند و فعل اسنادی
هر آینه، میدانم که هرکس ایران را به درستی بشناسد، دل بدان خواهد باخت و جوشان و پرتوان، خواهد کوشید که در آبادی و آزادی، شکوفایی و توانایی، پیروزی و بهورزی آن از هیچ تلاش و تکاپوی، بازنماند و دریغ نوَرزد.
معنی: به هر حال میدانم که هر کس ایران را به خوبی بشناسد به آن علاقمند خواهد شد و با جوش و خروش کوشش خواهد کرد که در آبادی و آزادی و شکوفایی و توانمندی و پیروزی و خوشبختی آن از هیچ تلاشی کوتاهی نکند و کوتاهی نکند.
واژههای مهم:
هر آینه: بدون شک، به هر حال
تکاپو: تلاش جست و جو.
آرایههای ادبی:
جوشان و پر توان (مترادف و مراعات النظیر)
آبادی و آزادی (مراعات النظیر) و جناس
شکوفایی ، توانایی ، پیروزی و بهروزی (واج آرایی حرف (و))
تلاش و تکاپو (مراعات النظیر و مترادف)
دانش زبانی:
میدانم (مضارع اخباری)
خواهد کوشید (مستقبل)
بدان و آگاه باش که آنچه من با تو میگویم؛ از سر آگاهی است و برآمده از باوری استوار، بدانچه تو میدانی و میباید بکنی. تویی که بر فرّ و فروغ ایران خواهی افزود و چشم جهانیان را به خیرگی خواهی کشاند و تیرگی ناخویشتن شناسی و از خود بیگانگی را خواهی زدود.
معنی: این را بدان و آگاه باش که آنچه من به تو میگویم از روی آگاهی است و از اعتقادات محکم ایجاد شده است به آنچه که تو باید بدانی و باید انجام بدهی. تو هستی که بر شکوه و روشنایی ایران خواهی افزود و چشم تمام جهان را خیره خواهی کرد و و تاریکی که از عدم شناخت وطنت و از خود بیگانگی را از خود پاک خواهی کرد.
واژههای مهم:
از سر: از روی، به خاطر
برآمده: ایجاد شده
خیرگی: تعجب
خواهی زدود: پاک خواهی کرد.
آرایههای ادبی:
فر و فروغ (مراعات النظیر)
دانش زبانی:
بدان و آگاه باش (فعل امر)
آگاهی است (مسند و فعل اسنادی)
بر آمده (ایجاد شده)
میباید بکنی (فعل امر)
جهانیان را (مفعول)
هان و هان! خویشتن را خوار مدار! زیرا در این روزگار، چشم و چراغ ایرانی؛ و در جهان، گرامیترینی؛ پس دل از هر گونه آلایش و گمان درباره خویش پاکساز و بِرَهان و بدین سخن، باور آور که فرزند ایران و بیشه فرهنگ و ادب و اندیشه را شیر شیران هستی.
معنی: آگاه باش! خود را خوار و ذلیل نکن! زیرا در این روزگار تو چشم و چراغ ایران هستی و درجهان با ارزش ترین هستی؛ پس دل خود را از هر آلودگی و شک در باره خود و وطنت پاک کن و دور کن و به این سخن اعتقاد داشته باش که فرزند ایران و سرزمین فرهنگ و ادب و اندیشه را مانند شیران شجاع و قدرتمند هستی.
واژههای مهم:
هان: آگاه باش
آلایش: آلودگی
پرهان: نجات بده
آرایههای ادبی:
هان و هان (اصوات)
چشم و چراغ ایران (کنایه از اینکه عزیز ایران هستی)
جهان (مجاز از مردم)
گرامی ترین (صفت عالی)
شیر شیران (تشبیه) فرزند ایران مشبه، شیر بیشه مشبه به و وجه شبه دلیری و شجاعت داشتن (تشبیه بلیغ)
دانش زبانی:
پاک ساز (فعل امر)
خوار مدار (فعل امر)
بخوان و بجوی و بپوی و ایران و خود را بشناس و پروردگار پاک را سپاس بگزار؛ به پاس آنکه تو را فرزند ایران برگزید.
معنی: بخوان و جست و جو کن و ایران و خود را بشناس و خداوند پاک را ستایش کن به خاطر اینکه تو را فرزند ایران انتخاب کرده است.
واژههای مهم:
بوی: از پوییدن (دویدن) در اینجا به معنای تلاش کردن
به پاس: به شکر
دانش زبانی:
بخوان و بدان و بپوی (فعل امر)
بشناس (فعل امر)
بگزار (فعل امر)
آری، تویی که آینده میهن را درخشان خواهی ساخت.
معنی: بله تو هستی که آینده میهن را درخشان و نورانی خواهی کرد.
دانش زبانی:
تو هستی (مسند و فعل اسنادی)
خواهی ساخت (فعل مستقبل)
خدای بزرگ، پشت و پناهِ تو و میهن؛ تن و جانت بیگزند و میهنت آبادان باد!
معنی: خدای بزرگ پشت و پناه تو و میهن باشد و تن و جانت از گزند دشمنان در امان باشد و میهن تو آبادان باشد.
دانش زبانی:
فعل باد که دعایی است بعد از (میهن) و (بیگزند)به قرینیه لفظی که در پایان جمله آمده حذف شده است. هر سه جمله دعایی هستند.
کلمات فوت کوزه گری فارسی هشتم
ماهر : دارای مهارت
ورزیده : کارکشته، کسی که کاری را زیاد انجام داده باشد.
فنون : جمع فن، مهارتها
فرا گرفته بود : آموخته بود.
دستمزد : حقوق
افزود : اضافه کرد.
ناسازگاری : بدرفتاری
به پاس : به خاطر، به احترام
یاری اش کند : به او کمک کند.
بیاعتنا : بیتوجه
مرغوب ترین : باکیفیت ترین، مطلوب ترین
لعاب : پوشش نازک شیشهای که هنگام پختن ایجاد میشود.
ناگزیر : ناچار
واداشت : مجبور کرد.
مرغوب : پسندیده، برگزیده، دلپسند، برازنده، دلپذیر
معنی حکایت فوت کوزه گری صفحه ۳۵ فارسی هشتم
کوزهگری ماهر و ورزیده، شاگردی داشت که چندین سال نزد او کار کرده و فنون کوزهگری را از او فرا گرفته بود.
معنی: کوزهگری بامهارت و خبره، شاگردی داشت که چندین سال پیش او کار کرده بود و مهارتهای کوزهگری را از استادش یاد گرفته بود.
روزی شاگرد دستمزد بیشتری از استاد درخواست کرد. کوزه گر بر دستمزد او افزود.
معنی: یک روز شاگرد از استاد درخواست کرد که دستمزد بیشتری به او بدهد. کوزهگر دستمزد شاگرد را بیشتر کرد.
پس از مدتی باز، شاگرد سر ناسازگاری گذاشت و گفت: «دیگر فن کوزه گری را به تمامی آموخته ام و قصد دارم در کارگاه خود، استادکار شوم.»
معنی: بعد از مدتی، شاگرد با استاد خودش مخالفت و ناسازگاری کرد و گفت: «من تمام مهارتهای لازم برای کوزهگری را یاد گرفتهام و میخواهم برای خود کارگاهی داشته باشم و دیگر شاگرد کسی نباشم و خودم استاد شوم.»
کوزه گر از او خواست به پاس حقی که بر گردن او دارد، چند ماهی بماند و یاریاش کند.
معنی: کوزهگر از او درخواست کرد برای قدردانی و جبران کردن کاری که برای او انجام داده، چند ماه بیشتر پیش کوزهگر بماند و به او کمک کند.
شاگرد، بی اعتنا به درخواست استاد، او را رها کرد و کوشید در کارگاه خود برای رقابت با استاد، مرغوب ترین کوزهها را بسازد. او با دقت شروع به ساختن کوزه کرد اما لعاب هیچ یک از کوزهها زیبا و شفاف از کار در نیامد.
معنی: شاگرد بدون توجه به درخواست استاد او را رها کرد و از او جدا شد و سعی کرد با استاد خود رقابت کند و در کارگاه خود بهترین کوزهها را بسازد. اما لعاب هیچکدام از کوزهها زیبا و شفاف نمیشد.
شاگرد، ناگریز نزد استاد بازگشت. استاد او را واداشت مدتی دیگر نزد او بماند تا اِشکال کار را دریابد. سرانجام یک روز استاد گفت: رمز مرغوب بودن کوزه ها در این است که هر کوزه را پیش از آنکه در کوره بگذارم فوت می کنم تا گرد و خاک از روی آن پاک شود. تو همین یک نکته را در نظر نداشتی و اِشکال کار تو تنها یک فوت بود؛ فوت کوزه گری!»
معنی: شاگرد به ناچار پیش استاد بازگشت. استاد او را مجبور کرد مدتی دیگر پیش او بماند تا اشکال کار خودش را پیدا کند. سرانجام یک روز استاد گفت: «رمز بهترین و باکیفیتترین کوزهها این است که من هر کوزه را قبل اینکه در کوره قرار بدهم، آن را فوت میکنم تا گرد و خاک روی آن پاک شود. تو به همین نکته عمل نمیکردی و ایراد کار تو فقط یک فوت بود؛ فوت کوزهگری!»
تاریخ ادبیات درس سوم فارسی هشتم
فرزند ایران، میر جلال الدّین کَزّازی
قرن: ۱۴
آثار: فرزند ایران
سخن پایانی
اگر سوالی درباره جواب درس ۳ فارسی پایه هشتم متوسطه اول با موضوع درس««ارمغان ایران»» دارید آن را از قسمت نظرات بپرسید. تیم معلمان ما در اولین فرصت شما را راهنمایی میکنند.
✅ جواب درس دوم فارسی هشتم
✅ جواب درس چهارم فارسی هشتم
📝 نمونه سوالات پایه هشتم متوسطهی اول
توجه: دانشآموزان عزیز شما میتوانید برای دسترسی آسانتر به مطالب درسی عبارت «سوییتی بلاگ» را در انتهای مطلب مورد نظر خود سرچ(جست و جو) کنید.
نظرات کاربران