جواب درس چهارم مطالعات اجتماعی ششم ابتدایی

در این نوشته جدیدترین گام به گام درس ۴ مطالعات اجتماعی ششم دبستان با موضوع درس«چگونه تصمیم بگیریم؟» قرارگرفته‌است که شامل فعالیت‌های صفحه‌ی ۲۵، ۲۶و ۲۸ و کاربرگه های شماره ۳ و۴ صفحه های ۲۹ و ۳۰ می‌باشد. در ادامه با ما از بخش مطالب درسی پایه ششم ابتدایی همراه باشید.

جواب فعالیت ۱ صفحه ۲۵ مطالعات اجتماعی ششم

فعالیت ۱

تصمیم گیری کنید. کاربرگه‌ی شماره ۳ و ۴ را در کلاس انجام دهید.

جواب کاربرگه‌ی شماره‌ی ۳ صفحه ۲۹ مطالعات اجتماعی ششم

به طور گروهی موقعیت‌های زیر را بخوانید و تصمیم‌گیری کنید. درباره انتخاب‌های مختلف و نتایج آن‌ها در کلاس در کلاس بحث کنید. هنگام تصمیم‌گیری، این سوال‌ها را از خودتان بپرسید:

آیا این تصمیم:
⭐بر خلاف دستور دینی است؟
⭐ بر خلاف قوانین و مقررات و قوانین خانه، مدرسه و اجتماع است؟
⭐باعث نگرانی و نارضایتی خانواده‌ام میشود؟
⭐ به سلامتی من یا دیگران لطمه می‌زند؟
⭐ برای دیگران یا خودم مشکل و دردسر به وجود می‌آورد؟

موقعیت ۱ :

امیر و آریا به آزمایشگاه مدرسه رفته‌اند تا چیزی را به کلاس ببرند. آریا وسط آزمایشگاه می‌دود و ناگهان به یک وسیله‌ی گران قیمت برخورد می‌کند و آن وسیله می‌شکند. آریا تصمیم می‌گیرد زود از آنجا فرار کند و در جایی مخفی بشود و به امیر هم می‌گوید: به کسی نگو من این کار را کردم … .

پاسخ:

تصمیم آریا اخلاقی و خداپسندانه نیست. خداوند به همه چیز آگاه است و کارهای آریا را دیده‌است پس بهتر است آریا حقیقت را بگوید و تصمیم اشتباهی نگیرد.


موقعیت ۲ :

پروین با برادر کوچک سه ساله‌اش به مغازه رفته است. در راه برگشتن از مغازه متوجه می‌شود که او یک بسته شکلات را از مغازه برداشته و همراه خودش آورده است … .

پاسخ:

این کار خلاف دستورات دینی ماست و حرام محسوب می‌شود زیرا آن فروشنده راضی نیست. پروین باید به مغازه برگردد و با عذرخواهی آن شکلات را پس بدهد یا مبلغ شکلات را حساب کند.


موقعیت ۳ :

روز جمعه فرهاد به اتفاق خانواده و چند نفر از پسرهای فامیل به یک باغ رفته بودند. پسرعموهایش به او پیشنهاد می‌کنند از پل چوبی قدیمی روی رودخانه که بعضی قسمت‌های آن خراب شده است، عبور کند.

پاسخ:

نه تنها فرهاد باید این پیشنهاد را رد کند بلکه باید آن‌ها را متقاعد کند که این کار بسیار خطرناک است و ممکن است عواقبی جبران‌ناپذیر داشته باشد.

جواب کاربرگه‌ی شماره‌ی ۴ صفحه ۳۰ مطالعات اجتماعی ششم

درباره‌ی موقعیت‌های زیر تصمیم‌گیری کنید. فراموش نکنید هنگام تصمیم گیری، «سوال‌های مهم» را درباره‌ی آن تصمیم از خودتان بپرسید. نتیجه، دلایل و مراحل تصمیم گیری خودتان را در کلاس بیان کنید.

مدرسه تعطیل شده است و شما می‌خواهید به خانه برگردید. در چند قدمی مدرسه می‌بینید که یک کیف کوچک روی زمین افتاده است. آن را برمی‌دارید و مشاهده می‌کنید مقداری پول در آن است اما نام و نشانی صاحب کیف در آن نیست. چه تصمیمی می‌گیرید؟

پاسخ:

برداشتن و استفاده از آن کیف بر خلاف دستورات دینی ما و حرام است بهترین راه این است که آن کیف را به نزدیک‌ترین مغازه که مورد اعتماد باشد بدهیم و روی کاغذی بنویسیم : یک کیف پیدا شده؛ با دادن نشانی آن را تحویل بگیرید و آن را روی شیشه‌ی آن مغازه بچسبانیم.


موقعیت ۲ :

یکی از دوستان شما، کتابی را به امانت به شما داده است. دوست دیگری این کتاب را در دست شما می‌بیند و خواهش می‌کند تا به او بدهید که بخواند. او اصرار می‌کند که تا دو روز دیگر آن را می‌خواند و به شما پس می‌دهد. چه تصمیمی می‌گیرید؟

پاسخ:

امانتداری از ویژگی‌های پسندیده‌ی اخلاقی و دینی ماست پس به او می‌گویم که این کتاب امانت است و نمی‌توانم بدون اجازه آن را به تو بدهم. از صاحب کتاب اجازه می‌گیرم و اگر اجازه داد کتاب را به دوستم قرض می‌دهم.


موقعیت ۳ :

شما به یک سالن ورزشی رفته‌اید. فردی در آنجا لباس‌های ورزشی حراجی پهن کرده است و می‌فروشد. دوستان شما از او خرید می‌کنند. شما پول کافی همراه ندارید و به لباس جدید هم نیاز ندارید اما دوستان به شما اصرار می‌کنند و حاضرند به شما پول قرض بدهند … .

پاسخ:

ما باید قدرت نه گفتن داشته باشیم و پیشنهاد و پیشنهاد آن‌ها را رد کنیم زیرا ما پول کافی همراهمان نداریم همچنین نیازی به لباس ورزشی نداریم و خرید آن لباس اسراف محسوب می‌شود که غیر اخلاقی است و خلاف دستورات دینی ما می‌باشد.


موقعیت ۴ :

مدرسه تعطیل شده است و شما و دوستانتان می‌خواهید به خانه بروید. دوستتان از شما خواهش می‌کند که با هم به یک فروشگاه لوازم ورزشی بروید تا وسیله‌ای بخرد و فروشگاه هم از آنجا خیلی دور است…

پاسخ:

به دوستانم پاسخ منفی میدهم زیرا پدر و مادرم منتظر من هستند و من باید بعد از مدرسه مستقیما به خانه بروم پس اگه با دوستانم به آن فروشگاه بروم خانواده‌ام نگران خواهند شد که این کار اخلاقی نیست.

جواب فعالیت ۲ صفحه ۲۶ مطالعات اجتماعی ششم

فعالیت ۲

نام چند نفر از افرادی را که صلاحیت و تجربه دارند و شما می‌توانید در مسائل و مشکلات زندگی یا تصمیم‌گیری‌های مهم با آن‌ها مشورت کنید، جست‌وجو کنید و روی یک برگ کاغذ بنویسید. نام این افراد را به معلم نشان بدهید.

پاسخ: پدر و مادر، معلم، مشاور مدرسه، خواهر و برادر بزرگتر

جواب فعالیت ۳ صفحه ۲۸ مطالعات اجتماعی ششم

درباره‌‌ی تصمیماتی که طی یک هفته گرفته‌‌اید، فکر کنید. کدام یک از آن‌ها درست و کدام یک نادرست بوده‌‌اند؟ چرا؟

پاسخ:

تصمیمات درست

با دوستانم محترمانه‌تر رفتار کنم.

نماز بخوانم.

تکالیفم را به موقع انجام دهم.

نوشابه و چیپس نخورم.

تصمیمات نادرست

برای تنبیه خواهر کوچکم با او قهر کردم.

غذایی که مادرم درست کرده بود نخوردم و تصمیم گرفتم ساندویچ بخرم.

تصمیم گرفتم آخرشب سریال مورد علاقه‌ام را ببینم.

شب امتحان تصمیم گرفتم زمان زیادی را صرف بازی‌های رایانه‌ای کنم.

جواب فعالیت ۴ صفحه ۲۸ مطالعات اجتماعی ششم

با یکی از افراد خانواده، فامیل یا معلمان و کارکنان مدرسه مصاحبه کنید و از او بخواهید یکی از تصمیمات مهم زندگی خود و آثار آن را برای شما تعریف کند و نتیجه را در کلاس بگویید.

پاسخ: در زیر برای شما عزیزان سه نمونه داستان قرار می‌دهیم که به دلخواه می‌توانید هرکدام را استفاده کنید.

داستان اول

مامان بزرگم وقتی خیلی جوون بود، یه تصمیم خیلی مهم گرفت. اون موقع تو یه روستا زندگی می‌کردن و دخترها معمولا بعد از ازدواج به خونه‌ی شوهر می‌رفتن. اما مامان بزرگم دوست داشت درس بخونه و معلم بشه. همه بهش می‌گفتن که دختر باید زودتر ازدواج کنه و درس خوندن واسه دخترها کار بی‌فایده‌ای هست.

اما مامان بزرگم به حرفشون گوش نداد. اون خیلی تلاش کرد تا بتونه بره مدرسه و درس بخونه. خیلی سختی کشید، اما آخرش موفق شد. بعد از اینکه درسش تموم شد، معلم شد و به بچه‌های روستا درس داد.

مامان بزرگم میگه که اون موقع خیلی از مردم از تصمیمش تعجب کرده بودن. اما وقتی دیدن که مامان بزرگم چقدر باهوش و مهربونه، بهش افتخار کردن. مامان بزرگم با درس دادنش به بچه‌های روستا، باعث شد که خیلی از اونا سواددار بشن و بتونن آینده‌ی بهتری داشته باشن.


داستان دوم

عمو احمد، برادر بزرگ مامانم، آدم خیلی باحالیه. قد بلنده و موهای جوگندمی داره. همیشه یه کتاب دستشه و کلی داستان قشنگ بلده. یه روز ازش پرسیدم که چرا اینقدر کتاب می‌خونه و اینطوری آروم و باسواده.

عمو احمد یه لبخند بزرگ زد و گفت: «وقتی بچه بودم تو یه روستا زندگی می‌کردیم. روستاهای ما کتابخونه نداشت و کتاب پیدا کردن خیلی سخت بود. یه روز، یه معلم مهربون به روستامون اومد. اون یه جعبه بزرگ پر از کتاب با خودش آورده بود. هر شب بعد از مدرسه، همه بچه‌ها دور هم جمع می‌شدیم و اون معلم برامون قصه می‌خوند.»

عمو احمد یه نفس عمیق کشید و ادامه داد: «اون کتاب‌ها دنیا رو برام باز کردن. من تو اون کتاب‌ها سفر کردم، با شخصیت‌های مختلف آشنا شدم و چیزهای جدید یاد گرفتم. از همون موقع فهمیدم که کتاب‌ها چقدر مهم هستن و چقدر می‌تونن روی زندگی آدم تاثیر بذارن.»

عمو احمد گفت که وقتی بزرگ‌تر شد، با پس‌انداز خودش یه کتابخونه‌ی کوچیک تو خونه‌شون درست کرد. همه کتاب‌هایی که جمع کرده بود رو توی قفسه‌ها چید و یه گوشه‌ی اتاقش رو تبدیل کرد به یه دنیای جادویی. هر وقت دلش می‌گرفت یا می‌خواست یه جای جدید رو کشف کنه، به کتابخونش می‌رفت و تو دنیای کتاب‌ها گم می‌شد.

عمو احمد گفت که تصمیمش برای ساختن کتابخونه، یکی از بهترین تصمیم‌های زندگیش بوده. اون گفت که کتاب‌ها بهش یاد دادن که چطور فکر کنه، چطور مشکلات رو حل کنه و چطور با آدم‌های دیگه ارتباط برقرار کنه.

من از حرف‌های عمو احمد خیلی خوشم اومد. فهمیدم که کتاب خوندن چقدر مهمه و می‌تونه زندگی آدم رو تغییر بده. حالا من هم مثل عمو احمد یه گوشه‌ی اتاقم رو تبدیل کردم به یه کتابخونه‌ی کوچیک کردم و هر روز یه کم کتاب می‌خونم و دنیای جدیدی رو کشف می‌کنم.


داستان سوم

عمویم، علی آقا، یه آدم خیلی باحالیه. همیشه یه دوربین دستشه و از همه جا عکس می‌گیره. یه بار ازش پرسیدم که چرا اینقدر به عکاسی علاقه داره. اون یه لبخند بزرگ زد و گفت: «وقتی بچه بودم، یه دوربین قدیمی از بابابزرگم به ارث بردم. هر جا می‌رفتم، دوربینم هم همراهم بود. از گل‌ها و حشرات گرفته تا خونه‌ی قدیمی همسایه‌مون، از همه چیز عکس می‌گرفتم.»

عمویم گفت که وقتی بزرگ‌تر شد، تصمیم گرفت که عکاسی رو جدی‌تر دنبال کنه. اون تو کلاس‌های عکاسی شرکت کرد و کلی چیز جدید یاد گرفت. بعد از مدتی، عکس‌هاش تو چند تا نمایشگاه به نمایش درآمد و خیلی‌ها ازشون خوششون اومد.

عمویم گفت: «عکاسی به من یاد داد که به جزئیات دقت کنم و زیبایی‌های اطرافم رو ببینم. همچنین، عکاسی باعث شد که با آدم‌های زیادی آشنا بشم و تجربیات جدید کسب کنم.»

یه بار عمویم یه عکس خیلی قشنگ از یه پیرمرد روستایی گرفته بود که داشت با نوه‌ش بازی می‌کرد. این عکس تو یه مسابقه‌ی عکاسی برنده شد. عمویم با پول جایزه‌ش یه دوربین حرفه‌ای خرید و به سفرهای عکاسی رفت.

عمویم گفت که عکاسی نه تنها بهش خوشی و هیجان داده، بلکه باعث شده که بتونه احساسات و افکارش رو با دیگران به اشتراک بذاره. اون گفت: «هر عکسی که می‌گیرم، یه داستان داره و یه پیام می‌رسونه.»

من از حرف‌های عمویم خیلی خوشم اومد. فهمیدم که عکاسی فقط یه سرگرمی نیست، بلکه یه راه برای دیدن دنیا با چشم‌های متفاوت و بیان احساسات آدمیه. حالا من هم دوست دارم مثل عمویم عکاسی کنم و دنیای اطرافم رو از لنز دوربینم ببینم.

سخن پایانی

اگر سوالی درباره جواب درس چهارم مطالعات اجتماعی ششم دبستان با موضوع درس««چگونه تصمیم‌ بگیریم؟»» دارید آن را از قسمت نظرات بپرسید. تیم معلمان ما در اولین فرصت شما را راهنمایی می‌کنند.

جواب درس سوم مطالعات ششم
جواب درس پنجم مطالعات ششم

📝 سوالات درس چهارم مطالعات اجتماعی ششم
📝 نمونه سوالات پایه ششم ابتدایی

توجه: دانش‌آموزان عزیز شما می‌توانید برای دسترسی آسان‌تر به مطالب درسی عبارت «سوییتی بلاگ» را در انتهای مطلب مورد نظر خود سرچ(جست و جو) کنید.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *