جواب درس پانزدهم نگارش ششم ابتدایی
در این نوشته گام به گام درس ۱۵ نگارش ششم دبستان با موضوع درس «میوه ی هنر» قرار گرفته است که شامل املا و دانش ادبی، نگارش ، کارگاه نویسندگی، درک متن و هنر و سرگرمی میباشد. در ادامه با ما از بخش مطالب درسی پایه ششم ابتدایی همراه باشید.
جواب املا و دانش زبانی صفحه ۹۰ و ۹۱ نگارش ششم
۱- با توجه به متن شعر، برای هر یک از نشانهها، واژه مناسب بنویسید.
پاسخ:

۲- واژههای زیر را از متن درس بیابید و بنویسید.
پاسخ:


۳- به نظر شما، چرا پرندهی روبهرو را «دارکوب» نامیدهاند؟
پاسخ:
پرندهی روبهرو را «دارکوب» نامیدهاند زیرا این پرنده بهطور خاص با نوک خود به درختان میزند و ضربات متوالی به سطح درخت وارد میکند. این رفتار شبیه به کوبیدن است و به همین دلیل به آن «دارکوب» گفته میشود. در واقع، واژه «دارکوب» از ترکیب «دار» به معنای درخت و «کوبیدن» به معنای ضربه زدن تشکیل شده است، که به خوبی رفتار خاص این پرنده را توصیف میکند.
۴- مخفف واژههای زیر را بنویسید.
پاسخ:
راه: ره
گناه: گنه
دیگر: دگر
جواب نگارش صفحه ۹۲ نگارش ششم
۱- داستان شعر را به نثر ساده بنویسید.
پاسخ:
داستان درباره درخت سپیداری است که در یک باغ رشد میکرد. روزی هیزمشکنان و نجارها به درخت نزدیک شدند و شروع به قطع کردن آن با تبر کردند. درخت سپیدار از این وضعیت ناراحت شد و با ناراحتی و اشک گفت که دیگر شاخ و برگ سالمی ندارد. تبر به او جواب داد که گناه تو این است که هیچ میوهای نداشتی.
صدای تبر تا صبح ادامه داشت و هیزم زیادی جمع شد. وقتی کشاورز با این هیزمها آتش روشن کرد، درخت سپیدار که همچنان در حال گریه بود، گفت: «افسوس که هیزم شدم و حالا آتش بدبختی من را میسوزاند.» در این لحظه، شعله آتش به او خندید و گفت: «تو که هیچ ثمرهای نداشتی، حالا سزاوار سوختن هستی.»
این داستان به این نکته اشاره میکند که انسان باید میوهای از خود به جا بگذارد. مانند درختی که باید میوه بدهد، انسان باید علم و دانش به دست آورد. اگر فقط زندگی را بیهدف بگذراند و هیچ عملی انجام ندهد، در نهایت پاداش و اجر واقعی نخواهد گرفت.
۲- سرنوشت درختی را که امروز تبدیل به میز و نیمکت شده، از زبان خودش در پنج سطر بنویسید.
پاسخ اول:
من در روزهای جوانیام در دل جنگل رشد میکردم و با باد و باران آشنا بودم. روزها در سایهام حیوانات استراحت میکردند و شبها به آرامش میپرداختم. اما روزی روزگاری آمد که تبر به سراغم آمد و مرا از ریشه کند. مرا به کارخانه بردند و تبدیل به چوب کردند. حالا دیگر نه برگ دارم و نه سایه، بلکه به میز و نیمکت تبدیل شدهام. اکنون در کنار انسانها هستم و آنها روی من مینشینند و کارهایشان را انجام میدهند، اما همیشه یاد آن روزهای سبز و زندگی آزاد را در دلم حفظ کردهام.
پاسخ دوم:
جواب کارگاه نویسندگی صفحه ۹۳ و ۹۴ نگارش ششم
داستان «درخت علم» را بازسازی کنید.
پاسخ:
شخصی به پادشاه خبر میدهد که در هندوستان درختی عجیب وجود دارد که هر کس از میوهاش بخورد، هیچگاه پیر نمیشود. پادشاه برای پیدا کردن این درخت، یکی از نزدیکان خود را به هندوستان میفرستد. این شخص پس از جستجوهای فراوان، موفق به یافتن درخت نمیشود و ناامید میشود. او تصمیم میگیرد که بازگردد، اما قبل از رفتن، با یک دانشمند برخورد میکند.
دانشمند به او میگوید: «این درختی که تو به دنبال آن هستی، درخت علم است. کسی که علم را فراگیرد و همواره در پی دانش باشد، هرگز پیر نمیشود، زیرا علم و دانش روح انسان را جوان نگه میدارد و به او نیرو و انرژی میبخشد. بنابراین، درخت علم در درون هر فردی است که به جستجوی دانش و حقیقت میپردازد.»
شخص به حرفهای دانشمند گوش میدهد و متوجه میشود که درختی که برای یافتن آن سفر کرده بود، چیزی جز علم و دانش نبوده است.

۲- شعر «شیر خدا» را به نثر ساده بنویسید.
پاسخ:
حضرت علی (ع) بهترین و برترین مرد عرب بود و در میدان جنگ با شجاعت همچون یک شیر میجنگید. او با شبها آشنا و دلتنگ شب بود، چون شب تنها زمانی بود که رازهای علی برای آن فاش میشد، چرا که تاریکی شب مانند محرم رازهای خداوند بود. در شبها صدای دعا و مناجاتهای حضرت علی به گوش میرسید و این دعاها همچون چشمهای که در حال جوشیدن است، دلها را متوجه خود میکرد.
دعاهای حضرت علی (ع) در گوشهای مسجد کوفه ماند و آن مکان را از خود بیخود کرده بود. وقتی که خورشید از افق بالا میآمد و آسمان را میشکافت، چشم حضرت علی همچنان بیدار و هوشیار بود. حضرت علی (ع) کسی بود که شبها برای یتیمان و فقرا غذا میبرید. حتی زمانی که دشمنان قصد دسیسه علیه پیامبر اسلام را داشتند، حضرت علی جان خود را در خطر گذاشت و به جای پیامبر در بستر او خوابید تا پیامبر جان سالم به در ببرد.
در سحرگاه شگفتانگیز، درِ خانه به دامن حضرت علی افتاد و از او خواست که از رفتن صرفنظر کند و از آن در عبور نکند. ای علی، عارفان در برابر ولایت تو بیخود و مدهوش شدهاند و جان همه موجودات عالم فدای تو باد.
۳- دریافت خود را از ضرب المثل «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد»، در یک بند بنویسید.
پاسخ:
ضربالمثل «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد» به این معناست که کسی که یک بار تجربهی بد یا آسیبزا داشته، به هر چیز مشابه آن، حتی اگر بیخطر باشد، واکنش نشان میدهد و از آن میترسد. این مثل به حالت روانی اشاره دارد که فرد بعد از تجربهی درد یا آسیب، حتی از چیزهای معمولی یا بیخطر هم هراس دارد، زیرا ذهن او هنوز درگیر آن تجربه منفی است. در واقع، این مثل به حساسیت و ترسهای ناشی از گذشته و تجربههای تلخ زندگی اشاره دارد.
سخن پایانی
اگر سوالی دربارهی درس ۱۵ نگارش ششم دبستان با موضوع درس ««راز زندگی»» دارید میتوانید در بخش نظرات بپرسید تا تیم معلمان ما در اولین فرصت شما را راهنمایی کنند.
✅ جواب درس چهاردهم نگارش ششم
✅ جواب درس شانزدهم نگارش ششم
📝 نمونه سوالات پایه ششم ابتدایی
توجه: دانشآموزان عزیز شما میتوانید برای دسترسی آسانتر به مطالب درسی عبارت «سوییتی بلاگ» را درانتهای مطلب مورد نظر خود سرچ(جست و جو) کنید.
نظرات کاربران